تاریخ انتشار: ۱۴:۲۷ - ۲۸ آبان ۱۴۰۴
تعداد نظرات: ۳ نظر
رویداد۲۴ گزارش می‌دهد؛

چگونه فکر مردن بدل به انتحار می‌شود | آناتومی روانی خودکشی

خودکشی آینه‌ای از سنگینی روح و فرسایش روانی جمعی ما در پی انباشتگی بحران‌هاست. این پدیده، یک نبرد درونی است که در سکوت و انزوا رخ می‌دهد، اما واقعیت بنیادین آن این است که قابل پیشگیری است. این مقاله به کالبدشکافی عوامل روانی و اجتماعی شکل‌دهنده افکار خودکشی، مسیر گذار از ایده به عمل، و مهم‌تر از همه، هنر شکستن سکوت و نحوه‌ی مداخله مؤثر و همدلانه می‌پردازد.

خودکشی

رویداد۲۴| اگر قرار باشد زمانه‌ی خویش را با یک نشانه‌ی واحد تعریف کنیم، شاید آن نشانه، سنگینی روح باشد؛ همان فرسایش روانی‌ای که از پی انباشتگی بحران‌های اقتصادی، عدم قطعیت‌های بی‌امان سیاسی و چشم‌اندازی مبهم، بر جان جمعی ما سایه افکنده است.

خودکشی بحرانی در حیطه‌ی بهداشت عمومی در مقیاس جهانی است. آمار‌های بین‌المللی نشان می‌دهد که در هر ۴۰ ثانیه، یک نفر در جهان جان خود را می‌گیرد و تعداد افرادی که برای انجام آن تلاش می‌کنند، بسیار بیشتر است. در بسیاری از نقاط جهان، آمار مرگ بر اثر خودکشی از آمار مرگ بر اثر قتل پیشی گرفته و به یکی از دلایل اصلی مرگ‌ومیر در میان جوانان و میانسالان بدل شده است. این ارقام، تصویری از سطح عمیقی از ناامیدی، یأس و تراژدی‌های قابل اجتنابی را به نمایش می‌گذارند که هیچ جامعه‌ای نباید آنها را نادیده بگیرد.

اما ورای این آمارها، یک حقیقت انسانی عمیق و دردناک نهفته است. این یک «جنگیدن با خود برای زنده ماندن» است.  خودکشی شاید تنها علتی از مرگ باشد که مستقیماً تحت تأثیر عوامل روان‌شناختی قرار دارد؛ جایی که فرد در نهایت به تصمیمی آگاهانه برای پایان دادن به زندگی خود می‌رسد. به همین دلیل، روانشناسی نقشی محوری در درک این پدیده و مهم‌تر از آن، پیشگیری از آن دارد. واقعیت بنیادین این است: خودکشی قابل پیشگیری است.

برای مداخله‌ی مؤثر، ابتدا باید بفهمیم در ذهن فردی که با این افکار دست‌وپنجه نرم می‌کند، چه می‌گذرد. «رفتار خودکشی» یک طیف است؛ از داشتن افکار گذرا درباره مرگ (افکار خودکشی) شروع می‌شود، به تدوین یک برنامه مشخص برای آن (طرح خودکشی) می‌رسد و گاهی به اقدام عملی (اقدام به خودکشی) یا رفتار‌های خودآسیبی منجر می‌شود. سابقه قبلی خودآسیبی، حتی اگر با هدف مردن انجام نشده باشد، یکی از قوی‌ترین پیش‌بینی‌کننده‌های مرگ بر اثر خودکشی در آینده است. این رفتارها، اغلب راهی برای کنار آمدن با درد روانی غیرقابل تحمل هستند، اما همزمان، ترس فرد را از درد و مرگ کاهش می‌دهند و او را برای اقدامات جدی‌تر در آینده «آماده» می‌کنند.

از زمزمه‌ی مرگ تا آستانه‌ی عمل

یکی از بزرگترین معما‌ها برای پژوهشگران و درمانگران همواره این بوده است: چرا بسیاری از افراد به خودکشی فکر می‌کنند، اما تنها عده‌ی کمی آن را عملی می‌کنند؟. پاسخ در این است که عواملی که باعث می‌شوند فرد به خودکشی فکر کند، با عواملی که او را به عمل وا می‌دارند، متفاوت هستند. درک این «چارچوب گذار از ایده به عمل» سنگ بنای درک مدرن خودکشی است. این مدل دو مرحله‌ای به ما می‌گوید که مداخلات باید دو هدف مجزا داشته باشند: اول، کاهش درد و ناامیدی (درمان ریشه‌ای ایده)؛ و دوم، مدیریت عوامل ارادی، به ویژه محدود کردن دسترسی به ابزار (پیشگیری فوری از عمل).

ریشه‌های شکل‌گیری «فکر»

افکار خودکشی معمولاً از خلاء زاده نمی‌شوند. آنها اغلب محصول نهایی یک فرآیند دردناک روان‌شناختی هستند که در مرکز آن، احساس «شکست» یا «تحقیر» قرار دارد. این شکست می‌تواند در روابط عاطفی، موقعیت شغلی، تحصیلی یا اجتماعی رخ دهد. اما صرف شکست خوردن کافی نیست. این احساس باید با یک حس عمیق «به دام افتادن» همراه شود.

«به دام افتادن» یعنی فرد به این باور قطعی می‌رسد که هیچ راه فراری از این درد و رنج روانی وجود ندارد. اوضاع نه تنها بد است، بلکه هرگز بهتر نخواهد شد. این همان «ناامیدی» است که از قوی‌ترین پیش‌بینی‌کننده‌های افکار خودکشی محسوب می‌شود. فرد در این حالت، نه تنها از گذشته و حال خود رنج می‌برد، بلکه آینده را نیز تیره و تار و غیرقابل تغییر می‌بیند. در این مرحله، ذهن فرد به دنبال تنها راه‌حل باقی‌مانده برای فرار از این درد غیرقابل تحمل می‌گردد: مرگ.

جرقه‌های «عمل»


بیشتر بخوانید: جرقه‌ای که آتش خشم مردم را روشن کرد | گفت‌وگو با جامعه‌شناس درباره ریشه موج خودکشی در ایران


همانطور که گفته شد، اکثر افرادی که این افکار وحشتناک را تجربه می‌کنند هرگز دست به اقدام نمی‌زنند. برای اینکه فرد از این آستانه عبور کند، مجموعه‌ای از «تعدیل‌کننده‌های ارادی» باید فعال شوند. اینها عواملی هستند که سد میان فکر و عمل را می‌شکنند:

نخست، «توانایی اکتسابی برای خودکشی» مطرح است. انسان‌ها به طور غریزی از مرگ و درد می‌ترسند. برای اقدام به خودکشی، فرد باید بر این ترس غلبه کند. این «توانایی» معمولاً از طریق تجربیات دردناک گذشته، مانند سابقه خودآسیبی‌های مکرر، قرار گرفتن در معرض خشونت، یا حتی مشاغل پرخطر، «کسب» می‌شود.

دوم، «تکانشگری» است. افرادی که تمایل دارند بدون فکر کردن به عواقب، دست به اقدام بزنند، بیشتر در معرض خطرند. این ویژگی می‌تواند به عنوان یک کاتالیزور عمل کند و در یک لحظه بحرانی، فرد را به سمت عملی کردن افکارش سوق دهد.

سوم، «دسترسی به ابزار کشنده» است. این یکی از حیاتی‌ترین و در عین حال، عملی‌ترین عوامل برای پیشگیری است. وجود یک برنامه مشخص و دسترسی آسان به ابزار‌هایی مانند اسلحه، دارو‌ها یا مکان‌های خاص، احتمال گذار از فکر به عمل را به شدت افزایش می‌دهد؛ و چهارم، «قرار گرفتن در معرض خودکشی» است. شناختن فردی (دوست، عضو خانواده) که قبلاً خودکشی کرده، یا حتی قرار گرفتن در معرض گزارش‌های رسانه‌ای هیجانی و غیرمسئولانه درباره خودکشی، می‌تواند آستانه اقدام را کاهش دهد؛ پدیده‌ای که به «سرایت» معروف است.

آناتومی یک بحران

اغلب، پس از وقوع یک تراژدی، اطرافیان به دنبال یک «دلیل» واحد می‌گردند: «افسردگی داشت»، «ورشکست شده بود»، «شکست عاطفی خورده بود». اما حقیقت این است که خودکشی تقریباً هرگز یک علت واحد ندارد. این پدیده نتیجه‌ی یک «طوفان کامل» از تعامل پیچیده‌ی عوامل زیستی، روانی و اجتماعی است.

عوامل روان‌شناختی و شناختی

ذهن فرد در آستانه‌ی بحران، اغلب در الگو‌های فکری سفت و سختی گرفتار می‌شود. «انعطاف‌ناپذیری شناختی» باعث می‌شود فرد نتواند راه‌حل‌های جایگزین برای مشکلاتش ببیند. «نشخوار فکری» او را در چرخه‌ی بی‌پایانی از افکار منفی گذشته غرق می‌کند؛ و «کمال‌گرایی»، به ویژه نوع ناسازگار آن، باعث می‌شود هر شکست کوچکی به مثابه نابودی کامل شخصیت تلقی شود.

عوامل اجتماعی و محیطی

انسان موجودی اجتماعی است و رنج‌های او اغلب در بستر اجتماع شکل می‌گیرد. عواملی مانند بیکاری، مشکلات مالی جدی، بی‌خانمانی، نابرابری‌های اجتماعی و احساس انزوای عمیق، همگی می‌توانند احساس شکست و به دام افتادن را تشدید کنند. در این میان، یک حس به شکلی ویژه خطرناک است: فرد ممکن است احساس کند که «باری» بر دوش دیگران است و نبودن او به نفع همه خواهد بود. این حس «سربار بودن» یکی از نشانه‌های بسیار خطرناک است.

عوامل تاریخی و بیولوژیک

سابقه مشکلات سلامت روان در خانواده، تجربیات تروماتیک در دوران کودکی (مانند آزار)، و وجود بیماری‌های روانی تشخیص داده شده (مانند افسردگی شدید، اختلال دوقطبی یا اسکیزوفرنی) همگی نقش دارند. همچنین، «درد مزمن» یک عامل خطر نادیده گرفته شده است. زندگی با درد فیزیکی مداوم می‌تواند منجر به ناامیدی و کاهش ترس از مرگ شود.

نکته کلیدی این است: بیکاری به تنهایی منجر به خودکشی نمی‌شود، همانطور که افسردگی نیز به تنهایی کافی نیست. اما فردی که سابقه‌ی افسردگی دارد (بیولوژیک)، اخیراً بیکار شده (اجتماعی) و دارای شخصیتی کمال‌گرا و انعطاف‌ناپذیر است (روان‌شناختی)، در آسیب‌پذیرترین نقطه قرار دارد.

شکستن سکوت: هنر پرسشگری و شنیدن


بیشتر بخوانید: خودکشی چیست و چرا پدیده‌ای اجتماعی است؟


بزرگترین مانع در مسیر پیشگیری از خودکشی، سکوتی است که از ترس، شرم و ناآگاهی تغذیه می‌شود. بسیاری از ما از ترس اینکه مبادا با پرسیدن، ایده‌ی خودکشی را در ذهن کسی بکاریم، سکوت می‌کنیم. این بزرگترین، رایج‌ترین و خطرناک‌ترین افسانه در مورد پیشگیری از خودکشی است. شواهد بالینی و تحقیقاتی به طور قاطع نشان می‌دهند که صحبت کردن درباره افکار خودکشی، خطر آن را افزایش نمی‌دهد.

در واقع، پرسیدن مستقیم و همدلانه، اغلب برای فردی که در رنج است، یک تسکین بزرگ محسوب می‌شود. این کار به او اجازه می‌دهد بار سنگین رازی را که به تنهایی حمل می‌کند، بر زمین بگذارد و احساس کند که دیده شده است. آنچه افراد در آستانه خودکشی می‌خواهند، قضاوت شدن نیست؛ آنها می‌خواهند ترس‌ها، درد‌ها و احساساتشان بدون قضاوت شنیده شود. آنها می‌خواهند ببینند آیا ناامیدی‌شان واقعیت دارد یا خیر. بیشتر افرادی که افکار خودکشی دارند، واقعاً نمی‌خواهند بمیرند؛ آنها می‌خواهند دردی که می‌کشند پایان یابد.

شکستن چرخه‌ی شرم

اغلب، این خود خانواده‌ها و اطرافیان هستند که ناخواسته بر بار شرم و گناه فرد می‌افزایند. والدین خوش‌نیت ممکن است به نوجوان افسرده‌ی خود بگویند: «لازم نیست به مادربزرگ بگویی» یا «به دوستانت نگو، نمی‌خواهیم درباره‌ات فکر اشتباهی بکنند». مشکل اینجاست که این توصیه‌های به ظاهر حمایتی، این پیام پنهان را ارسال می‌کنند که افسردگی و افکار خودکشی، چیزی شرم‌آور هستند که باید پنهان شوند. این نیاز به پنهان‌کاری، بار سنگین شرم و گناه را به دوش کسی اضافه می‌کند که همین حالا هم در حال جنگی روزانه برای زنده ماندن است. تجربه‌های تلخ سال‌ها سکوت اجباری درباره‌ی بحران‌های روانی در خانواده‌ها، به بسیاری از متخصصان آموخته است که دهان خود را برای گفتن کلماتی که دیگران از آن می‌ترسند، باز کنند.

هنر ارزیابی خطر

شما نیازی نیست که یک درمانگر باشید تا مداخله کنید. اما باید بدانید که چگونه بپرسید. اگر نگران کسی هستید، در یک فضای خصوصی و امن، پس از نشان دادن همدلی، باید مستقیماً بپرسید.

مکالمه را با همدلی آغاز کنید: «به نظر می‌رسه این مدت خیلی روز‌های سختی رو گذروندی و فشار زیادی روت هست. می‌بینم که چقدر حالت بده».

سپس، سؤال مستقیم را بپرسید: «می‌خوام یه سؤال مستقیم ازت بپرسم، چون نگرانتم. آیا این فشار‌ها باعث شده به این فکر کنی که به خودت آسیب بزنی یا به زندگی خودت پایان بدی؟».

اگر پاسخ، حتی ذره‌ای مثبت بود، یا اگر فرد مردد بود، باید عمیق‌تر شوید. اینجا مرحله حیاتی «سنجش خطر» است. شما باید تفاوت بین «افکار» و «قصد و برنامه» را درک کنید. می‌توانید اینطور ادامه دهید: «ممنونم که با من صادقی. می‌دونم گفتن این حرف‌ها چقدر سخته. بین فکر کردن به مرگ و انجام دادنش تفاوت زیادی وجود داره. می‌خوام کمکت کنم، برای همین باید بدونم اوضاع چقدر جدیه».

سپس نوبت سؤالات کلیدی برای ارزیابی است:

«چقدر به این موضوع فکر می‌کنی؟ هر روز؟»

«آیا تا به حال به این فکر کردی که چطور ممکنه این کار رو انجام بدی؟» (این سؤال، سنجش روش است)

«آیا تا حالا یک نقشه‌ی واقعی کشیدی و به عملی کردنش فکر کردی؟» (این سؤال، سنجش برنامه است)

«آیا ابزار لازم برای این کار رو در اختیار داری؟» (این سؤال، سنجش دسترسی است)

تفاوت بزرگی وجود دارد بین کسی که می‌گوید: «گاهی فکر می‌کنم کاش فقط تموم می‌شد. نمی‌دونم چطور. شاید خودمو بندازم جلوی ماشین» و کسی که می‌گوید: «بله، با یک جعبه قرص مشخص. می‌دونم کجاست و می‌دونم کی خونه خالیه». هر دو مورد به شدت دردناک هستند و نیاز به کمک فوری دارند، اما نوع مداخله‌ی ما در مورد دوم باید بسیار فوری‌تر و جدی‌تر باشد.

برای اینکه بتوانید این مکالمه سخت را مدیریت کنید، به «هوش هیجانی» نیاز دارید. هوش هیجانی یعنی: اول، آگاهی و مدیریت احساسات خودتان (ترس، اضطراب، یا میل به «درست کردن» سریع طرف مقابل)؛ و دوم، آگاهی و درک احساسات دیگران (شنیدن درد آنها بدون قضاوت). به یاد داشته باشید، فردی که به خودکشی فکر می‌کند، امید خود را به بهتر شدن اوضاع از دست داده است. اندوه و تنهایی بر شادی‌های او غلبه کرده است، حتی اگر توسط افراد زیادی احاطه شده باشد. وظیفه‌ی شما در آن لحظه، درمان کردن او نیست؛ وظیفه‌ی شما «وصل کردن» او به امید و به کمک حرفه‌ای است.

در مواقع فوریت خطر

دانستن اینکه چه زمانی باید سکوت را شکست و از دیگران کمک خواست، مرز باریک میان حفظ حریم شخصی و نجات جان یک انسان است.

اگر پاسخ‌های فرد به سؤالات شما نشان داد که او: قصد جدی دارد، برنامه مشخصی (شامل روش، زمان و مکان) دارد، و به ابزار کشنده دسترسی دارد؛ این یک وضعیت اورژانسی پزشکی است.

در این شرایط، اولاً، هرگز فرد را تنها نگذارید. حتی برای یک لحظه.

ثانیاً، فورا با خدمات اورژانس تماس بگیرید. (۱۲۳ اورژانس اجتماعی و ۱۱۵ اورژانس پزشکی). به آنها به وضوح توضیح دهید که نگران اقدام به خودکشی هستید.

ثالثا، ابزار‌های خطرناک را دور کنید. اگر امن است و باعث تشدید درگیری نمی‌شود، سعی کنید ابزار‌های در دسترس (مانند داروها، چاقو و...) را از محیط خارج کنید.

تجربه‌ی مراجعه به اورژانس ممکن است ناخوشایند باشد. ممکن است ساعت‌ها طول بکشد و فرد احساس شرمندگی کند. اما هیچ متخصص سلامت روان یا فرد عاقلی نمی‌خواهد صبح روز بعد خبر مرگ کسی را بشنود، صرفاً به این دلیل که به اندازه‌ی کافی محتاط نبوده است. در شرایط شک، امنیت بر آسایش و راحتی اولویت دارد.

در مواقع عدم فوریت خطر

اگر فرد افکار خودکشی دارد، اما برنامه، قصد یا دسترسی فوری به ابزار ندارد، همچنان به کمک جدی نیاز دارد، اما نه لزوماً در بخش اورژانس بیمارستان.

در این حالت، او را تشویق کنید تا از یک متخصص کمک بگیرد (روانپزشک، روان‌درمانگر). اما مهم‌تر از آن، کار را برایش آسان کنید. صرفاً گفتن «برو دکتر» کافی نیست. در دوران افسردگی شدید، پیدا کردن شماره تلفن یک درمانگر و گرفتن نوبت، می‌تواند به اندازه فتح قله اورست سخت باشد. به او پیشنهاد دهید: «می‌خوای با هم دنبال یه دکتر خوب بگردیم؟» یا «می‌خوای من برات زنگ بزنم نوبت بگیرم؟».

اگر از او دور هستید، این چالش بزرگ عصر ماست. اگر با دوستی در آن سوی شهر یا کشوری دیگر صحبت می‌کنید، بار این راز ممکن است برای شما سنگین باشد. او را تشویق کنید که به فردی که از نظر فیزیکی به او نزدیک است (والدین، هم‌اتاقی، فامیل) اطلاع دهد.

در نهایت، نقش خود را بپذیرید: شما درمانگر نیستید؛ شما برادر، خواهر یا دوست هستید. نقش شما حمایت، همراهی، تشویق برای دریافت کمک حرفه‌ای و مهم‌تر از همه، «پیگیری» است. یک تماس یا پیام در روز بعد که می‌پرسد: «امروز چطوری؟»، می‌تواند تفاوت بزرگی ایجاد کند.

خطر سرایت (اثر ورتر) و قدرت بهبودی (اثر پاپاگنو)

کار ما با پیشگیری از یک اقدام تمام نمی‌شود. دو موضوع حیاتی دیگر وجود دارد که باید به آنها پرداخته شود: خطر سرایت و حمایت از بازماندگان.

یکی از نگران‌کننده‌ترین پدیده‌ها، «سرایت» خودکشی است. این پدیده که به «اثر ورتر» نیز معروف است، نشان می‌دهد که گزارش‌های رسانه‌ای هیجانی، پرجزئیات و دراماتیک درباره خودکشی (به ویژه خودکشی افراد مشهور)، می‌تواند خطر رفتار تقلیدی را در میان افراد آسیب‌پذیر (به خصوص نوجوانان) افزایش دهد. توصیف جزئیات روش، مکان، یا «پرجذبه کردن» مرگ، می‌تواند به شناسایی و همذات‌پنداری افراد آسیب‌پذیر با فرد متوفی منجر شود.

در مقابل، «اثر پاپاگنو» قرار دارد؛ این یافته نشان می‌دهد که به تصویر کشیدن گزینه‌های جایگزین برای خودکشی، نمایش الگو‌های بهبودی و داستان افرادی که بر بحران غلبه کرده‌اند، می‌تواند ظرفیت فرد را برای کمک گرفتن در هنگام مواجهه با افکار خودکشی افزایش دهد. رسانه‌ها و ما به عنوان اعضای جامعه، موظفیم بر بهبودی و راه‌های کمک‌جویی تأکید کنیم، نه بر جزئیات تراژدی.

حتی زبان ما نیز اهمیت دارد. بسیاری از خانواده‌های داغدیده و متخصصان، با عبارت «مرتکب خودکشی شدن» مخالفند، زیرا این عبارت مرگ را شبیه به یک «جرم» جلوه می‌دهد. عباراتی مانند «مرگ بر اثر خودکشی» یا «جان خود را از دست دادن بر اثر خودکشی» بار قضاوتی کمتری دارند.

مداخله پس از وقوع و حمایت از بازماندگان

وقتی فردی بر اثر خودکشی جان خود را از دست می‌دهد، تأثیر آن بر اطرافیان (خانواده، دوستان، همکاران) ویرانگر است. این افراد که «بازماندگان خودکشی» نامیده می‌شوند، نه تنها با سوگ معمول، که با مجموعه‌ای از احساسات پیچیده مانند خشم، سردرگمی، عذاب وجدان («چرا من نفهمیدم؟») و انگ اجتماعی دست و پنجه نرم می‌کنند.

مرگ‌های ناشی از خودکشی اغلب بسیار آسیب‌زا (تروماتیک) هستند. بازماندگان، حتی اگر صحنه را ندیده باشند، ممکن است با علائم «اختلال استرس پس از سانحه» مانند فلاش‌بک و کابوس مواجه شوند. این افراد خودشان در معرض خطر بیشتری برای ابتلا به مشکلات روانی و حتی افکار خودکشی قرار دارند. حمایت از بازماندگان، بخش حیاتی و نادیده گرفته شده‌ی پیشگیری از خودکشی است. آنها به فضایی امن برای صحبت کردن درباره احساسات متناقض خود، بدون قضاوت، نیاز دارند. گروه‌های حمایتی متشکل از سایر بازماندگان خودکشی می‌توانند در این زمینه بسیار مفید باشند.

قدرت شفابخش ارتباط: بازگشت به انسانیت

خودکشی، پدیده‌ای چندوجهی است که ریشه در تعامل پیچیده‌ی درد روانی، انزوای اجتماعی و عوامل بیولوژیک دارد. درک علمی این فرآیندها، از شکل‌گیری ایده در اثر احساس شکست و به دام افتادن، تا گذار به عمل از طریق عواملی، چون تکانشگری و دسترسی به ابزار، برای متخصصان حیاتی است.

اما برای ما به عنوان انسان، به عنوان دوست، همکار یا عضوی از خانواده، مهم‌ترین پیام این است: شما برای مداخله نیازی به مدرک روانشناسی ندارید. ما می‌توانیم این سکوت را بشکنیم. ما می‌توانیم یاد بگیریم که چگونه با هوش هیجانی، ترس از کلمات را کنار بگذاریم و مستقیما بپرسیم.

افراد نمی‌خواهند راز‌های خود را پنهان کنند، اما اغلب این کار را می‌کنند، زیرا می‌ترسند که دیگران آنها را قضاوت کنند، طردشان کنند، یا بدتر از آن، دردشان را جدی نگیرند. وظیفه‌ی ما این است که فضایی امن برای شنیده شدن بدون قضاوت فراهم کنیم. وظیفه‌ی ما این است که کنارشان بمانیم و در سخت‌ترین لحظات، یادآور شویم که تنها نیستند و راه‌های دیگری برای پایان دادن به درد وجود دارد. کنجکاو باشید، حامی باشید؛ و بگذارید بدانند که بودنشان اهمیت دارد.

در جهانی زندگی می‌کنیم که آمار خودکشی در آن دوبرابر آمار قتل و کشته شدگان جنگ است. این پدیده پرده از روی ماهیت اصلی این نبرد برمی‌دارد: جنگی که در خلوت‌ترین و عریان‌ترین قلمروِ ذهن، یعنی درون، در جریان است. تنها راهگشای این سیاهی دوران ما، بازگشت به جوهر انسانیت است؛ پیوندی دوباره بر بستر همدلی، دوستی عمیق و مسئولیت‌پذیری در قبال رنج دیگری.

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
برچسب ها: ایران
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۳
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۵۱ - ۱۴۰۴/۰۸/۲۸
0
1
از رسانه ها خواهش میکنم بی خیالی را ترویج و تشویق کنند
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۱۷ - ۱۴۰۴/۰۸/۲۸
0
1
ای نور جهان
خواهش میکنم
به تمام ناامیدان و افسردگان امید شادی بی خیالی مرحمت فرما و ما را در نور خود قرار ده و ابرهای سیاه جهل فقر بیماری و تاریکی شیاطین را از ما دور کن
ای نور جهان لطف فرما و ما را از رفتارهای هیجانی چه در غم چه در شادی بر حذر فرما
به امید نور یزدان پاک که حافظ خوبی ها باشد
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۲:۴۷ - ۱۴۰۴/۰۸/۲۹
نور جهان دیگه کیه ؟
بت جدید هست ؟
نادان بجای این چرندیات که بشینی تا کسی چیزی بهت عطا کنه ، ماتحت مبارک رو از حالت گشادی خارج کن ، کتاب بخون تا بفهمی جهان هستی پر از خاموشی هست نه نور !!!!
هیچکس چیزی به رایگان بهت عطا نمیکنه حتی خدا ! هیچ چیزی هم از بالا ! نمیاد تا بهت عطا بشه . بقول بزرگی :
ز برون کسی نیاید چو به یاری تو اینجا /
تو ز خویشتن برون آ ، سپه تتار بشکن !!!!!
نظرات شما